نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانشجوی دکتری، دانشگاه اسفکس، تونس
چکیده
در رمان طلوع یا روزهای روشن راوی تلاش میکند تا زمان سپری شده را دوباره بازبینی کند تا زمان حال را با قدرت نگاه گذشته زندگی کند. اما هدف نهایی او متوقف کردن زمان است، با به چرخش در آوردن جریان آن و بیحرکت کردنش، به کمک داستانی که مشخصهاش پیچ و تاب دادنهای زمانی است و بر روی لحظههای شاد متمرکز شده است، یا متوقف کردنش با نگاهی مملو از تکنیکهای تصویری و عکاسی است تا رؤیای فیلیپ دلرم تحقق یابد. «محبوس کردن زمان در یک حباب». نویسندة کمینهگرا به لطف نوشتاری که به رقابت هنر میرود، موفق میشود حس و حال لحظههای سادة زندگی را تداعی کند. این مقاله بر آن است تا نشان دهد چگونه اخلاق مینیمالیستی که خود روش خاصی برای بودن در جهان است، با بازشناختن زمان حال به عنوان یک زمان منحصر به فرد و با بازشناختن جهان روزمره به عنوان تنها فضای تحقق امور ممکن به یک زیباییشناسی حقیقی تبدیل میشود.
کلیدواژهها