نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
چکیده
به سختی میتوان توانایی فزایندة نمادهای مختلف را که ریشه در تخیلی عمیق و بارور دارند، در چارچوب مباحثی مانند نژاد نسلهای گوناگون بشری و مرزهای قراردادی قارهها و کشورها مهار کرد. نماد، زاییده دنیایی است که با آنچه در واقعیتها و یا مشهودات فرعی روزمره میتوان یافت بسیار متفاوت است. نماد تاریخ بشریت را درمی نوردد و خود را اسیر محدودیتهای عقلانی و مادی ناشی از ذهنی علمگرا و تجربی نمیداند. دو جنبه مثبت و منفیِ نماد باعث آشکار شدن زوایایِ پنهانی میشوند که از ادراکات جسمانی بشر خارج است و تنها به یاری ضمیر ناخودآگاه میتوان به آنها دست یافت. حال تصور کنیم که خاستگاه اصلی نمادها برگرفته از تخیلی باشد که نتیجه آن ناشی از تعامل ذهن ناخود آگاه و عناصر بدوی و طبیعی است. در چنین حالتی، آیا به اندازهای موثر و معنادار هستند که بتوانند پرده از آن چیزی بردارند که، در واقع، در پشت نقاب خردگرا، خود را در پنهانترین زوایای ضمیر ناخودآگاهمان مستور کرده است؟ نماد پاسخگوی نیازهای اساسی انسان است که از ورای آن، ابتدا دنیای تخیل خود و به دنبال آن تفکر نمادینش را به تصویر میکشد. نماد امکان مواجهه انسان را با مسائل اساسی مانند زندگی ، مرگ و سرنوشت و یا مباحثی در باب مقدسات، امور دنیوی، مشروعیات و محرمات را فراهم میسازد.
از نظر باشلار، عنصر آب غالباً توجیه و یا تفسیر کننده چنین تفکری است. در واقع، آب عنصری است که کلافی از همه جنبههای نمادین به دور آن تنیده شده است. تلاش این پژوهش بر آن است تا با تکیه بر نظریههای باشلار، به بررسی دوگانگی نمادین عنصر آب در آثار دو شاعر فارسی زبان، سهراب سپهری و فروغ فرخزاد، بپردازد.
کلیدواژهها