حسن زختاره؛ اسماعیل فرنود
چکیده
ناهمگن بودن سرودههای مالدورور بهحدی است که هرگونه تلاشی برای گنجاندن این متن در یک گونة ادبی خاص بیگمان با شکست روبرو خواهد شد. گرچه بسیاری این متن بهظاهر منثور نیمة دوم سدة نوزدهم را در ادبیات ...
بیشتر
ناهمگن بودن سرودههای مالدورور بهحدی است که هرگونه تلاشی برای گنجاندن این متن در یک گونة ادبی خاص بیگمان با شکست روبرو خواهد شد. گرچه بسیاری این متن بهظاهر منثور نیمة دوم سدة نوزدهم را در ادبیات منظوم جای می-دهند، اما تردیدی نیست که ورای بیانسجامی ظاهری و هنجارشکن این متن بدیع، وجود یک راوی اقتدارطلب اما شاید تنها عنصری باشد که پیوند و انسجام درونی شش سروده را تضمین میکند. سلطهجویی روایت تا آنجا پیش میرود که همزمان با برتری یافتن حجم گفتمان بر حکایت، راوی هرگز به خوانندة متن لوترهآمون اجازه نمیدهد تا با داستان آن همذاتپنداری کرده و به اصطلاح با تن دادن به توهم ارجاعی از خوانندة آرمانی متن دور گشته و به خوانندة بد بدل گردد. ارجاع مداوم روایت به کنش روایتپردازی با گسستن جریان داستان، سخن گفتن با روایتشنو و تفسیر گفتهها و داستان، همگی بر حضور پررنگ راوی و روایتپردازی در سروده-های مالدورور صحه میگذراند. تردیدی نیست که وجود چنین روایتی خودبازتاب و خودشیفته، در همان نخستین سطور اولیة متن افق انتظار خوانندة سدة نوزدهم را به چالش میکشد و از او خوانشی سراسر آگاهانه میطلبد، خوانشی که خواننده را در جستجوی بیپایان معنا ناکام میگذارد و همواره او را با پرسشهای بنیادینی پیرامون چیستی و کارکردهای انگارههای مهمی چون نوشتار، خوانش، روایت، مولف و ادبیات مواجه میسازد.